گویی در آنسوی بغض دیوار
از پیام آور صلح و رحمت
لحظه هایی ست به قدمت قرن
غرق در واژه های محبت
باز پیچیده موج صدایش
عطر دریا و خورشید دارد
مثل باران که بردل نشیند
مثل باران که بردل ببارد
حس زیباترین شکل بودن
مثل زیبایی بت شکستن
مثل احساس رفتن در آتش
به خدای دگر دل نبستن
هفت طوفان و هفت آسمان عشق
تادل چشمه ناگهانی
هفت دریا و خورشید تشنه
تا دل سازهای نهانی
آرزو می کنم بینوا دل
بال بگشایی و پرگشایی
تاکجا تا کجا می توانی
تا کجا وحشت و بی نوایی
یک خدا یک خدا باشد و تو
کعبه های دروغین نباشد
امپراطوری عشق باشد
این خداهای رنگین نباشد
آه ای دل دعا کن بیاید
آفتاب حقیقت محمد!
فروردین 88 - عربستان